۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

شهر اورمیه – نی قازان

شهر اورمیه و نئی قازان که برای عطر گیری از عرقیات گیاهی مثل بیدمشک، نعناع و .... کاربرد دارد

۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

پارک ملی دریاچه اورمیه در حال جان دادن می باشد

پارک ملی دریاچه اورمیه (National Park Lake Urmia) در آزربایجان واقع شده ‌است. دریاچه اورمیه طبق آخرین تقسیمات کشوری، بین دو استان آزربایجان شرقی و آزربایجان غربی تقسیم شده‌است. دریاچهٔ اورمیه، بزرگ‌ترین دریاچهٔ داخلی آزربایجان ، ایران و دومین دریاچهٔ آب‌شور دنیا است.آب دریاچه اورمیه بسیار شور بوده و عمدتاً از رودخانه‌های جیغاتی (زرینه‌رود)، تاتائو (سیمینه‌رود)، گدار، باراندوز، شهرچای، نازلو و زولا تغذیه می‌شود.
حوضهٔ آبریز دریاچه اورمیه، ۵۱٬۸۷۶ کیلومتر مربع است که پیرامون ۳٪ مساحت کل کشور را دربر می‌گیرد. این حوضه با داشتن دشت‌هایی مانند دشت تبریز، اورمیه (اورمو)، مراغا (مراغه)، ساووجبولاق (مهاباد)، قوشاچای (میاندوآب)، سولدوز (نقده)،سالماس ( سلماس)، خانا (پیرانشهر*، آذرشهر و اشنویه، یکی از کانون‌های ارزشمند فعالیت کشاورزی و دامداری به ‌شمار می‌رود.
پارک ملی دریاچه اورمیه پس از مرداب انزلی، از جالب‌ترین و نغزترین زیستگاه‌های طبیعی جانوران به‌شمار می‌رود. در حال حاضر ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهی حیات وحش  دریاچه اورمیه را تشکیل داده‌است.
آب دریاچهٔ اورمیه بسیار شور و میزان نمک محلول در آن دو برابر اقیانوس‌ها است. به این دلیل، هیچ ماهی و نرم‌تنی به جز گونه‌هایی از سخت‌پوستان در آن زندگی نمی‌کنند و آب آن هیچ‌وقت یخ نمی‌زند. شناکنندگان نیز می‌توانند بر روی آب آن شناور بمانند.
آب دریاچهٔ اورمیه از دستهٔ آب‌های کلروره سدیک می‌باشد و گل دریاچهٔ اورمیه خمیری سیاه‌رنگ و جزو گل‌های کلروره‌است که دارای خاصیت درمانی برای بیماری‌هایی چون رماتیسم و آرتروز و بیماری‌های زنانه‌است.
دریاچهٔ ارومیه دارای ۱۰۲ جزیره‌است که همهٔ آن‌ها از سوی سازمان یونسکو به عنوان اندوختهٔ طبیعی جهان به ثبت رسیده‌اند. جزیرهٔ اِشک، زیستگاه پرندگان زیبای کوچک، از جمله مرغ آتش و تنجه و نیز گوزن زرد است. برای گشت و گذار در دریاچه اورمیه و جزیره‌های آن می‌توان از دو کشتی سهند و نوح، یا قایق‌های گوناگون در بندر گلمانخانه بهره گرفت.
پارک ملی دریاچه اورمیه در خطر خشک شدن کامل قراردارد و طی ۱۳ سال گذشته ۶ متر کاهش سطح داشته‌است.اختصاص ۹۰٪ منابع آبی منطقه به بخش کشاورزی، تبخیر زیاد در پی گرم شدن هوا و برداشت غیرمجاز از آب‌های زیر زمینی در پی حفر چاه از دلایل خشک شدن این دریاچه می‌باشند.کارشناسان ابراز داشته‌اند در صورت خشک شدن این دریاچه هوای معتدل منطقه تبدیل به هوای گرمسیری با بادهای نمکی خواهد شد و زیست محیط منطقه را تغییر خواهد داد. در اعتراض به خشک شدن دریاچه در فروردین سال ۱۳۹۰ اعتراضی صورت گرفت که عده‌ای از معترضین بازداشت شدند
منبع عکس:
http://tinyurl.com/67lkwmu

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

تصاویری جدید از وضعیت وخیم پارک ملی دریاچه اورمیه

تصاویری جدید از وضعیت وخیم پارک ملی دریاچه اورمیه
پارک ملی دریاچه اورمیه (National Park Lake Urmia)  درمنطقهٔ آزربایجان واقع شده‌است. پارک ملی دریاچه اورمیه طبق آخرین تقسیمات کشوری، بین دو استان آزربایجان شرقی و آزربایجان غربی تقسیم شده‌است. دریاچهٔ اورمیه، دومین دریاچهٔ آب‌شور دنیا است. آب دریاچه اورمیه بسیار شور بوده و عمدتاً از رودخانه‌های جیغاتی (زرینه‌رود)، تاتائو (سیمینه‌رود*، گدار، باراندوز، شهرچای، نازلو و زولا تغذیه می‌شود.
حوضهٔ آبریز دریاچه اورمیه، ۵۱٬۸۷۶ کیلومتر مربع است که پیرامون ۳٪ مساحت کل کشور را دربر می‌گیرد. این حوضه با داشتن دشت‌هایی مانند دشت تبریز، اورمیه، مراغه، ساووجبولاق (مهاباد)، قوشاچای (میاندوآب)، سولدوز (نقده)، سالماس (سلماس)، خانا (پیرانشهر)، آذرشهر و اشنویه، یکی از کانون‌های ارزشمند فعالیت کشاورزی و دامداری به‌شمار می‌رود.
دریاچه اورمیه بزرگ‌ترین آبگیر دایمی آسیای غربی است. پارک ملی دریاچه اورمیه پس از مرداب انزلی، از جالب‌ترین و نغزترین زیستگاه‌های طبیعی جانوران در ایران به‌شمار می‌رود. در حال حاضر ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهی حیات وحش این دریاچه را تشکیل داده‌است.
























۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

پارک ملی دریاچه اورمیه اینبار تصویری از آسمان نیلگون شهر اورمیه

پارک ملی دریاچه اورمیه  (اورمو گؤلو - اورمیه دنیزی - بحيرة أورومية - دریاچه ارومیه- Lake Urmia - Urmu Gölü - Urmiye Gölü
Урмия Озеро - 爾米亞湖 - ימת אורמיה -オルーミーイェ湖 - উর্মিয়া হ্রদ - Lago di Urmia - Lago Urmía - Lac d'Urmia) در آزربایجان واقع شده‌است. دریاچه اورمیه طبق آخرین تقسیمات کشوری، بین دو استان آزربایجان شرقی و آزربایجان غربی تقسیم شده‌است. دریاچهٔ اورمیه، بزرگ‌ترین دریاچهٔ داخلی آزربایجان ، ایران و دومین دریاچهٔ آب‌شور دنیا است. آب دریاچه اورمیه بسیار شور بوده و عمدتاً از رودخانه‌های جیغاتی (زرینه‌رود)، تاتائو (سیمینه‌رود)، گدار، باراندوز، شهرچای، نازلو و زولا تغذیه می‌شود.
حوضهٔ آبریز دریاچه ارومیه، ۵۱٬۸۷۶ کیلومتر مربع است که پیرامون ۳٪ مساحت کل کشور را دربر می‌گیرد. این حوضه با داشتن دشت‌هایی مانند دشت تبریز، اوذمیه، مراغه، ساووجبولاق (مهاباد)، قوشاچای (میاندوآب)، سولدوز (نقده)،سالماس (سلماس)، خانا (پیرانشهر*، آذرشهر و اشنویه، یکی از کانون‌های ارزشمند فعالیت کشاورزی و دامداری به ‌شمار می‌رود.
پارک ملی دریاچه اورمیه پس از مرداب انزلی، از جالب‌ترین و نغزترین زیستگاه‌های طبیعی جانوران در ایران به‌شمار می‌رود. در حال حاضر ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهی حیات وحش این دریاچه را تشکیل داده‌است.
آب دریاچهٔ اورمیه بسیار شور و میزان نمک محلول در آن دو برابر اقیانوس‌ها است. به این دلیل، هیچ ماهی و نرم‌تنی به جز گونه‌هایی از سخت‌پوستان در آن زندگی نمی‌کنند و آب آن هیچ‌وقت یخ نمی‌زند. شناکنندگان نیز می‌توانند بر روی آب آن شناور بمانند.
آب دریاچهٔ اورمیه از دستهٔ آب‌های کلروره سدیک می‌باشد و گل دریاچهٔ ارومیه خمیری سیاه‌رنگ و جزو گل‌های کلروره‌است که دارای خاصیت درمانی برای بیماری‌هایی چون رماتیسم و آرتروز و بیماری‌های زنانه‌است.
دریاچهٔ اورمیه دارای ۱۰۲ جزیره‌است که همهٔ آن‌ها از سوی سازمان یونسکو به عنوان اندوختهٔ طبیعی جهان به ثبت رسیده‌اند. جزیرهٔ اِشک، زیستگاه پرندگان زیبای کوچک، از جمله مرغ آتش و تنجه و نیز گوزن زرد است. برای گشت و گذار در دریاچه اورمیه و جزیره‌های آن می‌توان از دو کشتی سهند و نوح، یا قایق‌های گوناگون در بندر گلمانخانه بهره گرفت.
پارک ملی دریاچه اورمیه در خطر خشک شدن کامل قراردارد و طی ۱۳ سال گذشته ۶ متر کاهش سطح داشته‌است.اختصاص ۹۰٪ منابع آبی منطقه به بخش کشاورزی، ، تغیرات اقلیمی، تعدد سدها، کاهش باران، آبیاری نامنساب ،  تبخیر زیاد در پی گرم شدن هوا و برداشت غیرمجاز از آب‌های زیر زمینی در پی حفر چاه از دلایل خشک شدن دریاچه اورمیه به دست انسان می‌باشند.کارشناسان ابراز داشته‌اند در صورت خشک شدن دریاچه اورمیه هوای معتدل منطقه تبدیل به هوای گرمسیری با بادهای نمکی خواهد شد و زیست محیط منطقه را تغییر خواهد داد. در اعتراض به خشک شدن دریاچه در فروردین سال ۱۳۹۰ اعتراضی صورت گرفت که عده‌ای از معترضین ترک و آزربایجانی بازداشت شدند.
منبع تصویر: http://www.flickr.com/photos/jtjfernandez

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

شهر اورمیه و تصویری از طبیعت زیبای شهر اورمیه

منابع فارسی و ارمنی ، آسوری نام شهر اورمو (اورميه) را به شكل "اروميه" و منابع تركي و آزربايجاني اين نام را در زبان فارسي به شكل "اورميه" و به زبان توركي مطابق با تلفظ مردم به شكل "اورمو" مي نويسند. گروه دوم معتقد به تركي بودن نام اورمو و در نتيجه اورميه و همريشگي احتمالي آن با اسامي شهرهايي مانند اور و اوروك (از تمدن سومري)، اورگنج (دو شهر در ازبكستان و تركمنستان) و اورومچي (در تركستان چين، بئش پاليق سابق) اند.
تئوري سومري نام اورميه: مدافعين اين تئوري، نام اورميه را به شكل "اور(و)+ مو" (URU+MU)و يا "اور(و)+مه" (URU+ME) تقطيع مي كنند.
١- "اوروURU " در زبان سومري كه از طرف عده اي زباني خويشاوند با زبان تركي و يا پروتوتورك در نظر گرفته مي شود، به معني شهر و آبادي است. نام دو عدد از مهمترين شهرهاي سومري "اور" (المقير فعلي در جنوب بغداد) و "اوروك" (ورقه فعلي) بوده و احتمال داده مي شود نام كشور عراق نيز يادگار كلمه اوروك سومري باشد. (اوروق و يا اوروغ در تركي به معني قبيله و يا گروه انساني خويشاوند و در تركي معاصر به شكل اويروق به معني تابعيت و شهروندي است).
٢- "موMU " در زبان سومري (معادل شامو در زبان آكادي) به معني بهشت و يا بخشي از آسمان-بهشتها و شايد به معني باران است. "مهME " نيز در اين زبان به معني معيارها و نرمهاي فرهنگي و يا پرچمها و نشانه هاي اين نرمها مي باشد. بنابراين "اوروموURUMU " به زبان سومري به معني "شهر بهشتي"، "شهر باران" و "اورومهURUME " به معني "شهر فرهنگ، شهر بافرهنگ" مي باشد. نام اورومو به معني شهري بهشتي با باور رايج در ادوار باستان مبني بر قرار داشتن باغ عدن در آزربايجان –تبريز همخواني تمام دارد.
تئوري اورال –آلتائيك نام اورميه: در زبانهاي مخلتف اورال-آلتائيك نامهاي جغرافي متعدد مشابه با نام اورميه وجود دارند. اين نامها را ميتوان به دو دسته جداگانه، يكي با معاني مكان و مقر و ديوار و ديگري با معاني زيبا و شاد و شوق و ... تقسيم كرد:
١- بن "اورUR " در زبان توركي باستان به معني مكان و مقر و... و "اٶرو-هٶروÖRÜ-HÖRÜ " به معني ديوار درهم تنيده است. ("اورUR " به سومري به معني انسان است). كلمات اورتا (وسط)، اوردو (قرارگاه خاقان و ارتش)، اورون (مقام، مكان)، اورناماق (جاي گرفتن)، اورلاتما (اسكان دادن)،... در زبان توركي و بنا به شماري از صاحبنظران كلمات يورد و يا يئر نيز از همين ريشه اند.
٢- در زبانهاي اورال-آلتائيك تركيبات متعددي وجود دارند كه يادآور نام اورميه اند. در همه اين نامها معاني شادي، زيبائي، ذوق و شوق و الهام بخشي مستتر است:
الف- در زبانهاي مونقولي كلمات اورماURMA ، اورامURAM ، اورمانURMAN ، اورماسURMAS ، اورمURM ، اوروما URUMUو .... به معاني روحيه، الهام، شوق و ذوق ميباشند. نام شهر اورومچي URUMÇİ ويا اورونچي URUNÇİاويغورستان (تركستان چين) نيز كلمه اي مونقولي (لهجه باستاني مربوط به دو هزار سال پيش) است. در اين تركيب اورو URU به معني زيبا و مچي MÇİ به معني مرغزار و كشتزار است.
ب- در زبانهاي اوراليك (فينو اوگوريك مخصوصا در زبان مجاري) اٶرٶم-اٶرٶل ÖRÖM-ÖRÖLبه معني شادي و نشاط است (زبانشناسان اين نامها را ماخوذ از زبان تركي دانسته اند).
ج- در توركي باستان، اورينÖRİN, ÜRİN ، اورون ÜRÜN و اورگونÜRGÜN همه به معني شاد و شاداب بودن.
بنابراين نظريه، نام اورميه كلمه اي اورال آلتائي به معني مكان زيبا و شادي بخش است.
تئوري تلفظ مردمي: عده اي نيز نام اورميه را ناشي از تلفظ توركي "روميه" و يا "رومي" ميشمارند. طبق اين نظر، از آنجائيكه صداي "ر" در اول كلمات اصيل توركي نمي آيد، براي رفع اين صدا از اول اين چنين كلمات وارده از زبانهاي خارجي، صداي "او" و يا "اي" به اول آنها (مانند ايره حيم به جاي رحيم و .....) افزوده مي شود. چنانچه واژه هاي "روم" و "روس" در توركي مردمي به شكل "اوروم" و "اوروس" تلفظ ميشوند. نام شهر "اورفا" در تركيه نيز طبق همين قاعده و از افزودن صداي "او" به اول نام قديمي اين شهر "روبا" حاصل شده است.
نتیجه:
نام دومين شهر آزربايجان اورمو-اورميه، چه از ريشه توركي- اورال آلتائيك اروم-اورون، چه از تلفظ توركي "روميه" و چه از ريشه سومري اورومو-اورومه گرفته شده باشد، شكل "اورميه" مانند خود اين شهر، داراي بار و هويت توركي است و شايسته است كه در زبان فارسي نيز به جاي فرم غيرتوركي اروميه بكار رود.
محقق: مهران باهارلو

۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

شهر اورمیه - روز طبیعیت و تصاویری از پارک ائللر باغی اورمیه

شهر اورمیه و روز طبیعیت یا به زبان ترکی گه زی گونو (چول گونو) در پارک ائللر باغی









۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

سیزده بدر امسال و دریاچه اورمیه همچنان تشنه

سیزده بدر امسال سبزه گرده زده را با یاد پارک ملی دریاچه اورمیه در کنار این نگین آزربایجان و ملت ترک گذراندم، بلکه سال دیگر خبر خوشی از این نگین زیبای آزربایجان به گوشمان برسد
منبع عکس: http://tinyurl.com/5vozjlc

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

تصویر پانورامایی از کاظم داشی پارک ملی دریاچه اورمیه

تصویر پانورامایی از کاظم داشی پارک ملی دریاچه اورمیه
منبع تصویر: حمید حبی
اورمو گؤلو قوروغو و اولوسال گزيمى(منطقه حفاظت شده و پارك ملي درياچه اورميه)
الگوها و مورفولوژي اسامي توركي جزائر درياچه اورميه
١- اسامي جزائر درياچه اورميه يا ساده (آنقيت) ٬ يا پسونددار (گميچيلر) و يا مركب اند (ياسسي ياغلي قارا)ּ
٢- ثبت رسمي و دولتي بسياري از نامها (در مواردي كه با اسامي تحميلي فارسي جايگزين نشده اند) اشتباه و بعضا كاملا ساختگي استּ مثلا در نقشه ها و انتشارات دولتي٬ امه جنلر كه نوعي مارمولك است به شكل عموجانلار٬ گوله ين كه مرغابي كاكائي است به شكل گولايان٬ ּּּּ ثبت ميشوندּ
٣- كلمات بكار رفته در نامگذاري جزائر درياچه اورميه را مى توان به شكل واژه هاي مشخص كننده نوع (جزيره٬ كوه٬ صخره٬ سنگ٬ تپه٬ دره وּּּּ ) (اوروتوپونيم)٬ رنگها٬ نام طوائف توركي (ائتنوتوپونيم)٬ حيوانات (زووروتوپونيم)٬ گياهان (فيتوتوپونيم)٬ و توصيف كننده شكل و اندازه وּּּ و در نهايت بعضي مفاهيم مجرد تقسيم نمودּ
٤- بعضي نامها از اسامي اشخاص (آنتروتوپونيم) گرفته شده اندּ سه عدد از اينها اسم توركي دومي نيز دارند : عوثمان يومروغو٬ كاظيم خان داشي= قيرخلار = اييدير٬ احمد داشي= قالخانلو٬ ابيلقاسيم داشي= بايراقلوּدو اسم علي ميرزا و عموجانلار آنتروتوپونيم نيستند و تثبيت نادرست اندּ شكل صحيح آنها به ترتيب آلا مزرعه و امه جنلر استּ
٥- بسياري از نامها معاني چندگانه داشته و ميتوان آنها را در دو يا چند گروه فوق جا دادּ مانند بوزجا كه به معني مرغ پابلند٬ رنگ خاكستري و نيز عرصه فاقد پوشش گياهي استּ
٦- چند اسم وجود دارند كه معاني و يا ريشه شناسي آنها محتاج به تامل بيشتري دارد كه در پايان اين نوشته آورده شده اندּ
٧- در اسامي توركي بكار رفته پسوندهاي زير ديده ميشوند:
- لي (لو): ادات نسبيت و يا دارندگيּ معادل "اولوس" مغولى در توركى غربى. پس از نام گروهها به معنى خلق و قوم است. در نام بايراقلي٬ قالخانلي٬ باياتلي٬ بزه كلي٬ بوجاقلي٬ چاييرلي٬ دانالي٬ سامانلي٬ قانقلي (قانلي)٬ قورشاقلي٬ ياغلي (آياقلي؟)٬ كنگرلي٬ كوله كلي٬ ياپاقلي٬ يارماقلي٬ يانيقلي٬ قيرنالي٬ توپپوزلو
- جا (جه): پسوند قيد حالت و تشديد. آغجا٬ بوزجا٬ قاراجا٬ قاينارجا٬ قيزيلجا٬ گؤيجه٬ ساريجا
- ليجا (لو+جه): داشليجا٬ دوزلوجا٬ ساخليجا٬ قاپاقليجا ٬ قيپليجا
- -لار (لر): پسوند جمع. توركلر٬ قيرخلار٬ دوققوزلار٬ قامچيلار٬ گميچي لر
- جالي (جه+ لو): قوشاجالي
- جيق (جيك): ادات تصغير. آداجيق٬ آفشارجيق٬ ايسپيرجيك٬ قاياجيق
- اق (اك): سيغيناق٬ سانجاق٬ ديله ك٬ قاپساق٬ بزه ك٬ تاپداق٬ قاپاقلي٬ ياپاق
- ايق: يانيق
- ما (مه): بارينما ٬ تؤره مه
- چي: گميچي٬ قامچيلار
- يت (يد): اومود (اوم+وت)٬ آنقيت (آنق+يت)
- سون: توخسون (توخ+سون)
- قان (گان): (مكان٬ يئر٬ اراضى): ياريلغان٬ چالاغان
- قان (ين): پسوند فاعل تكرار كننده عملּگوله ين٬ سومورقان
- قا٬ گه: گؤتورگه (گؤتور+گه)
- ين: سايين (ساي+ين)
- ل: كئچل (كئچه+ل) (كچل كلمه اي تركي است كه وارد زبان فارسي نيز شده است)
- ليق: ادات درندگيּ آرپاليق
- چه: پسوند تصغير. چؤمچه
- ج: دينج (دين+ج)
- مان: پسوند شدت و اصالتּ يالمان (يال+مان)
- داق (دك): تاپداق
- ماز: قوش قونماز
- لاق: قاشقالاق (قاشقا+لاق)
- تين: آلتين (آل+تين)
- جن: امه جن
- ּּּּּּּּּּּ
(اسامي معين كننده نوع (نئجه ليك و چئشيدي بليرله ين آدلار
اسامي توركي جزاير درياچه اورميه٬ عموما با كلمات توركي آدا (جزيره)٬ ياريم آدا (شبه جزيره)٬ داغ (كوه)٬ قايا (صخره)٬ داش (سنگ)٬ تپه و دره مي آيندּ همچنين از كلمات يوخاري٬ اورتا٬ آشاغي٬ بؤيوك٬ كيچيك براي مقايسه موقعيت جزائر استفاده شده استּ
نمونه هايى از اسامي جزائر:
- تپه [دپه]: كلمه اي توركي به معني فراز و يا فرق سر٬ قله كوهּ از تؤپؤ-تؤپۆ٬ تؤپه٬ دپه (همريشه با توپ٬ توپوز٬ توپوق٬ּּּ در تركي معاصر)ּبه زبان فارسي نيز وارد شده استּ عده اي از ريشه شناسان آنرا از كلمات مشترك بين زبانهاى اورال آلتايى و هند و اروپايى به حساب آورده اندּ
- داش [تاش]: در نامهاي جغرافيائي علاوه بر سنگ٬ معني دشت و عرصه باز نيز مي دهدּ
- دره: كلمه اي توركي به معني محل جمع شدن آب ميان دو بلندي و يا كوهּاز ريشه درمك (تر٬ تئر٬ دير٬ تير) به معني جمع كردن٬ گردهم آوردنּ همريشه با دريز (بسته غلات درو شده)٬ دره نه (سبد كوچك براي چيدن ميوه)٬ دره نك (ظرف چيدن محصول)٬ درنك (مجمع و انجمن)٬ درگي (مجله و مجموعه)٬ ترگي (سفره)٬ درگز (داس و قداره چمن زني)٬ درله مك (گردآوري)٬ درمه (گلچين)٬ درگه (دسته)٬ و درين (عميق) و ּּּ به شكل درو كردن وارد زبان فارسي نيز شده استּ
- قاپساق: خاك خشك شده و برآمده پس از بارانּ
- قايا [قيه]: صخره٬ سنگ بزرگ و بعضا كوه بلندּ
- گديك: گردنه٬ كوه٬ كوه برفگير٬ رخنه٬ شكاف٬ معبر كوهستانيּ همچنين گؤده ك نام طائفه اي تورك در آزربايجان استּ (شكل كوللوك تپه غلط است
- سنگير: در توركي قديم به معاني كوه٬ تپه٬ دماغه كوه٬ منتهىاليه ديوار و گوشهּ به شكل سنگر به زبان فارسي وارد شده استּ
حيوانات (ايلخيلار):
درياچه اورميه (اورمو گؤلو) درياچه داخلي آزربايجان و بزرگترين درياچه آزربايجان و ايران استּ اورمو گؤلو قوروغو و اولوسال گزيمى (منطقه حفاظت شده و پارك ملي درياچه اورميه) شامل ١٠٢ جزيره بزرگ (آدا) و كوچك (آداجيق) ميباشد كه مهمترين آنها عبارتند از قويون داغي آداسي٬ ائششك داغى٬ ايسپير آداسي٬ ديله ك آداسي و دوققوز آدالار (جزاير نه گانه محل تخمگذاري پرندگان)ּدر حوزه اكولوژيكي درياچه اورميه ،٢٧ گونه ممه لي (پستاندار) ، ٢١٢ گونه قوش (پرنده) ، ٤١ گونه سورونگن (خزنده) ، ٧ گونه ايكي ياشامليلار = اوزه ر گزه ر (دوزيست) و ٢٦ گونه باليق (ماهي) وجود دارد:
قوشلار (پرندگان):
از پرندگان تاكنون ‏١٨٦ ‏گونه يئرلي (بومي) و كؤچمن (مهاجر) در پارك ملي (اولوسال گزيمي) درياچه اورميه شناسائي شده استּدرياچه اورميه پذيراي بزرگترين كلنيهاي توليد مثلي پاخلان (فلامينگو) در ايران و همچنين قوتان (پليكان سفيد) و زيستگاه زمستان گذراني گروههاي بزرگي از سوچول قوشلار (مرغان آبزي) بويژه انواع اؤردك (بيلي٬ قيل قويروقلو٬ جوره٬ ياشيل باش٬ ּּּ)٬ قو (اؤتوچو قو٬ سسسيز قو) و بوزجا (مرغان دراز پا) مي باشد . از نمونه هاي ديگر پرندگان موجود در پارك ملي و يا حوزه اكولوژيكي درياچه اورميه عبارتند از: باغري قارا (باقرىقره٬ سنگ شكنك)٬ بؤيورتو (ماغ) ٬ قوزغون (زاغ)٬ قارقا (قاراقارقا٬ آلاقارقا٬ دولاش٬ּּּּ)٬ آري قاپان (سبزقبا)٬ قجير (عقاب)٬ قجله (كشگرك)٬ ساخساغان (چلچله٬ چلچله كلمه اي توركي است)٬ گؤيجه قارغا (زاغچه)٬ گوله ين (كاكائي)٬ سونا (مرغابي وحشي نر)٬ غاز٬ آنقيت٬ آل قوشاقلي٬ قاغايي (مارتي)٬ قيرلانقيچ (نوعي چلچله)٬ قارانقوش-قه يله نقوش (پرستو)٬ ككليك (كبك)٬ سيغيرچين (سار)٬ انواع باز (دوغان٬ سونقور٬ شونقار٬ قيرغي٬ قيزيل قوش٬ ال قوشو٬ اووچو قوش٬ لاچين٬ ترلان٬ ּּּ)٬ پالانلي قجير (لاشخور)٬ ساري آسما٬ ديرماشيق٬ سئرچه (گنجشك)٬ آلاجاقانات (سهره)٬ اؤتله ين٬ چالي قوشو٬ قاميشچين٬ باشدان قارا٬ تويقار٬ آغاج دلن- آغاج قاخان (داركوب) ٬ بايقوشلار٬ پاپاغان (طوطى)٬ گؤورچينلر (كبوتران)٬ آتماجا٬ قارتال (=قاراقوش)٬ چاقير٬ قاشيقچي٬ قازالاق (چكاوك)٬ قاشقالاق (نوعي اردك)٬ ساندواچ (بلبل)٬ چومچوق (قناري)٬ بيلديرچين٬ ياراسا-گئجه قوشو (خفاش)٬ قالينجا (فاخته)٬ چاقير (نوعي باز)ּּּ
اونورغاسيزلار (بي مهره گان):
مهمترين بي مهره درياچه٬ آبزىاي است كه بنام اورميه نام گذاري شده است (Artemia Urmiana)ּ اين جانور نوعي دنيز تكه سي (ميگو) بومي آب شور (دوزلو سو) بوده٬ تامين كننده غذاي بسياري از گونه هاي مهم پرندگان (فلامينگو) مي باشد .
ممه ليلر (پستانداران):
دو نوع ممه لى (پستاندار) جزاير پارك ملي درياچه اورميه را دوغو قوچو (ميش شرقي گمليني- Ovis Orientalis Gmelini) در جزائر قويون داغي و ايسپير و ايكىسو گئييي (گوزن زرد بين النهريني- Dama Mesopotamica) در جزيره ائششك داغي تشكيل مي دهند. متاسفانه اين دو پستاندار هم قرباني دسيسه هاي استعمارگران غربي و پان ايرانيستها گرديده اند و نامشان از گوزن بين النهريني و ميش شرقي به ميش ارمني !!!!! و گوزن ايراني تغيير يافته استּ
سورونگنلر (خزندگان):
در پارك ملي درياچه اورميه سورونگن (خزندگاني) از قبيل انواع مارمولك, آفتاب پرست٬ بزمجه شامل كرتنكله ( اين كلمه در اصل مركب است از دو جزء كلتن به معني مارمولك عام و كلر به معني سوسمار)٬ امه جن٬ قاياقاپان٬ اوغلان يولداشي, قيز بوغان ּּּ) و انواع مارهاي سمي (آغيلي ايلانلار) و نيمه سمي ايلانلار (ياري آغيلي) يافت مي شوندּ
نمونه هايي از اسامي جزائر:
اسامي توركي حيوانات كه بر جزائر درياچه اورميه گذاشته شده اند: آنقيت٬ پاخلان (فلامينگو)٬ قوتان (پليكان)٬ قوش (پرنده)؛ چالاغان (كركس)٬ دانا (گوساله)٬ دليجه٬ ائششك (خر)٬ قويون (گوسفند)٬ امه جن (مارمولك)٬ گوله ين (كاكائي)٬ بوزجا (مرغ پابلند)٬ هونو ٬ قاشقالي٬ قامچي ּּּּ در اين ميان وفور اسامي پرندگان جالب توجه استּ اساسا شايد به دليل همين غناي زبان تركي باشد كه نام اكثريت پرندگان در زبان فارسي نيز توركي است: لك لك٬ غاز٬ اردك٬ قو٬ قرقي (قيرغي)٬ بلدرچين (بيلديرچين), دليجه٬ بالابان٬ چنگر٬ يالوه٬ سنقر (سونقور)٬ قوش٬ دراج (توراج)٬ طرلان (ترلان٬ شاهباز)٬ ترمتاي (تورومتاي)٬ لاچين٬ سارگپه٬ اشقر٬ سنجاري (سنجر٬ سانجار٬ نوعي عقاب)٬ درنا (دورنا)٬ قرقاول٬ باقرقره (باغري قارا)٬ دال٬ كوكر٬ چنگر ٬ ابچليك٬ پاشلك (پاشاليق)٬ طرقه (تويقار-توراقاي)٬ باكلان (پاخلان)٬ سونا٬ چلچله ּּּ علاوه بر قوش٬ قويون٬ ائششك و ּּּּּ اسامي ديگر حيوانات بكار رفته چنين است:
- آنقيت (آنقوت٬ آنقورت٬ آنقيرּ در توركي قديم به شكل هانقيت٬ּּּ): نوعي اردك يا غاز سرخ رنگ و اردك نما مانند آنقوت و قابل اهلي شدنּ مجازا شخص احمق٬ خشن و ناتراشيدهּ
- امه جن: نوعي مارمولك (كلتن٬ كلر٬ كلز)ּبا كلمات امه مك (رنج بردن٬ زحمت كشيدن)٬ امه ك (رنج٬ زحمت٬ كار)٬ امه كله مك (تقلا و چهار دست و پا حركت كردن كودك بر روي زمين)٬ امه نمك (با زحمت به جائي رسيدن و رفتن)٬ امه نديرمك (خسته كردن)٬ּּּ همريشه استּ كلمه امه جن در توركيه (مثلا در بىپازاري) نيز به همين شكل و معنا emecen وجود داردּبه اشتباه به صورت "عموجانلار" نوشته مي شودּ مشابه وضعيت اسم باباجان چاي در آزربايجان شمالي كه در واقع از نام باى بئجن در داستانهاي دده قورقود گرفته شده استּ
- اوهون: = هونو؟ּ هونو= پشه (آغجاقانات٬ سيوري سينك٬ ديتديلي٬ ميغميغا٬ ميلچك٬ ּּּ)
- بوزجا: مرغ پابلند٬ مرغ بارانيּ
- پاخلان: فلامينگو (حواصيل)ּ در لهجه محلي پخلن٬ در ديگر زبانهاي تركي باقلان٬ باكلان٬ باغلانּ پرنده اي شبيه آنقوت ويا غاز وحشيּ وارد زبان فارسي نيز شده استּ مردم ساحل درياچه اورميه٬ لجن درياچه را نيز پاخلان - پوخو (پخلم پوخو) مي نامندּ
- چالاغان (چالايا٬ چالاغاي): كركس (آليجي قوش)٬ پرنده شكاري بزرگتر از قرقي (قرقي هم كلمه اي تركي است)ּ اين كلمه با كلمات توركي چالاك٬ چالش٬ جلد٬ּּ كه وارد زبان فارسي نيز شده اند٬ همريشه استּ
- دليجه: نوعي باز و يا شاهين (دوغان) كوچك و ظريف با بالها و دم بلند خالدارּ داراي انواعي نظير چايير دليجه٬ بوزقير دليجه٬ گؤيجه دليجه٬ دليجه دوغان وּּּּاستּ اين كلمه وارد زبان فارسي نيز شده استּ
- قوتان: پليكانּداراي نوعهاي آغ قوتان قوش٬ كيچيك قوتان قوش و تپه لي قوتان قوش ميباشدּ
- گوله ين: نوعى اردك (كاكائي)ּنوشتن به شكل گولايان غلط استּ
- قاشقالاق: نوعي اردكּ
- قامچيلار: قمچي به معني اسب نر استּ همچنين قامچى به معنى شلاق و چوبكى كه "قام"ها٫ روحانيون "شامان" با آن در مراسم دينى تركها و مغولها بر طبلها مىكوبيده اند ميباشد.
بيتگيلر (گياهان) و يوسونلار (جلبكها):
جزاير و تالاب (گؤل٬ گؤلمه چه) و مردابهاي (سولاق٬ باتاق٬ باتلاق) اطراف درياچه اورميه سيماي بوزقير (استپي) دارندּدر حوضه اكولوژيكي درياچه اورميه ٥٤٦ گونه گياهي٬ حدود‏ ١٤٩ ‏جنس و‏ ٥٥ ‏تيره شناخته شده است‏. جوامع گياهي اصلي عبارتند از : سوچول = سوسئوه ر بيتگيلر (گياهان آب پسند Hydrophtic)٬ دوزچول = دوزسئوه ر بيتگيلر (گياهان شور پسند Halophytic)٬ قومچول = قوم سئوه ر بيتگيلر (گياهان شن پسند pseammaphytic) و قورو-قارا بيتگيلري (گياهان خشكي زي Xerophytic )ּ اينها را مي توان به دو بخش نمود:
١ ـ ‏آغاجلار (درختان) و چاليلار (درختچه) ها: شامل ايينه يارپاقليلار (سوزني برگ ها) مانند آرديج (سرو كوهي) و گئنيش ياپراقليلار (پهن برگان) مانند داش آغاج (داغداغان٬ داغداغان هم كلمه اي تركي است) , يئميشان (زالزالك) و ‏... ‏
٢ ـ ‏اوتسو بيتگىلر (نباتات علوفه اي): شامل بوغداگيللر (گندميان), قاراقينيق (آويشن)٬ يووشان (درمنه٬ درمنه هم كلمه اي تركي است)٬ علف (اوت٬ گؤي٬ آليشان٬ بولاق اوتو٬ دليجه اوتو٬ آلاغي٬ ائششك قولاغي٬ جيغ٬ سو بيبري٬ چؤل اوتو٬ּּּ) ، ككليك اوتو (كاكوتي٬ اين كلمه تركي است)٬ زنبق (ييير٬ گون اوتو) و‏.... ‏
درياچه اورميه همچنين شامل ١٢ نوع از دوزچول گؤي و ياشيل يوسونلار (جلبك هاي سبز و آبي شورپسند) مي باشد كه اساس زنجيره غذايي را ايجاد مينمايند .
نمونه هايي از اسامي جزاير:علاوه بر آرپا٬ سامان و ּּּ نمونه هاي زير را مي توان شمرد:
توپپوزلو: توپپوز = گرزּتوپوزلو = گياهان گرزدار (كنگر٬ خشخاش٬ ּּּ)ּ توپوز به شكل دبوس وارد زبان عربي نيز شده استּ از ريشه توپ توركي به معني گرد و مدورּ كلمه توپ وارد زبان فارسي نيز شده استּ (توپ بازي٬ اراده توپ٬ توپ پارچه٬ توپيدن٬ּּּ)
چايير: آبگير رودخانه و يا گياهي كه در كناره آب رويدּ از كلمه چاي توركي (رودخانه)
سومورقان: گياهي دراز٬ ظريف و مودار و در طب مردمي مفيد به قلبּ
قاپاقليجا: گياهي در طب مردمي مفيد براي معدهּ
قوش قونماز: نوعي خار كه در طب مردمي خاكستر آن را بر زخم ميگذارندּ
ياپاقلي: گلدار٬ گلستان
رنگها (بويالار) و فلزات:
نام رنگها و كلمات مربوط به رنگ بكار رفته شامل اين مواردند: آغ٬ آل٬ بوز٬ قارا٬ ساري٬ گؤي٬ قيزيل٬ قاشقا٬ آلا و از فلزات دمير٬ آلتين ּ
نمونه هايي از اسامي جزائر:
- آغ [آق]: علاوه بر سفيد٬ كم شمار و كم تراكم٬ در اسامي كوه معني بلند و مرتفع ٬ در اسامي قلعه معني كوچك و خرد ٬ در اسامي اشخاص معني محترم (سايقين) و در اسامي پديده هاي آبي معني آب نوشيدني ميدهدּ
- آغجا: [آق٫ آغجا٫ آقجا٫ آغجه٫ آقجه] : مايل به سفيد (آغيمتيل)
-[آلتون]: آلتين طلايى و سرخ. از ريشه "آل" به معنى سرخ٫ معادل "اولان" مغولى.
- بوز [بز]: علاوه بر رنگ خاكسترى و خاكى روشن٬ در اسامي جغرافيائي معني عور٬ بدون گياه و فاقد پوشش گياهي مىدهدּ
- توخسون: (توخ+سون) به معني رنگ مات (توخ و توتقون بويالي)ּ
- ساري [سارا]: علاوه بر زرد٬ در اسامي جغرافيائي معني دشت هموار و عرصه (دوزه نليك٬ دوز٬ چؤل٬ آلان) ميدهدּ از همين بن٬ ساريجلو: "سارى+جا+لى=سارى+جه+لو"٫ و يا "سارى+جالو=صارى +چالى" به معنى بوته ها و شاخه هاى زرد استּ
- قارا [قرا٫ خره ٫ قره:] سياه٫ متراكم٫ قوى و انبوه.
- قاشقا: در نام اردك قاشقالاقּ سفيدي بر صورت و يا پيشاني (معمولا اسب)ּ
- قيزيل [قزل]: سرخ.
طوائف (اويماقلار):
نامهاي طوائف و اقوام توركي بكار گرفته شده در جزائر اورميه عبارتند از: مئركيت٬ توركلر٬ آفشار٬ بايات (بيات)٬ قانقلي٬ كنگرلي (كنگرلو)٬ دانالي (دانالو) ٬ ايسپير ٬باييندير (بايندر)٬ چالاغان٬ آرپا٬ قارلي (قارليق) ּ اين اسامي هم شامل توركان باستان (قانقلي-كنگرلي٬ قارليق)٬ هم تركان قديم (افشار ּּ) و هم تركان ميانه (باييندير٬ּּּ) استּ نامهاي مربوط به تركان ميانه بيشتر به دوره مغول و ايلخانيان مربوط ميگرددּ(حاكمان اوليه دولت ايلخاني كه در آزربايجان تاسيس شد٬ هر چند مغول بوده اند٬ اما اين دولت در سير زمان تماما به دولتي آزربايجاني و توركي تبديل شده است)ּ
نمونه هايي از اسامي جزائر:
- آرپا: از نام يكي از طوائف ائلخاني (آرپاقااون) ּ
- افشار [آفشار٫ آوشار٫ آووشار٫ اووشار]: يكى از قبايل ٢٤ گانه توركان اوغوز٫ شاخه بوز اوخ (تير خاكسترى ). به معانى جمع كننده٫ هماهنگ٫ چابك٫ مباشر٫ كاردان٫ مطيع ٫ كمك كننده٫ و يا كسى كه شكار را دوست دارد و در آن ماهر است و ....
- باييندير [بايندر]: آباداني٬ فراواني٬ مجازا افراط در كاري
-: تورك كلمه "ترك=تورك" نام ملى بزرگترين گروه قومى ايران٬ به معنى قوت٫ قدرت٫ شهامت٫ شخص و دوره بالغ و نيرومند شدن و رسيدن و جوانى و زيبايى مىباشد.
- چالاغان (چالا+غان): همچنين به معني محل زندگي طائفه ترك چالا-چلا (از قبچاقها) استּ اماكن بسياري بنام اين طائفه در آزربايجان و توركيه موجود است (چالاكندي٬ چال تپه٬ چال داش٬ چال داق٬ּּ)ּ در اطراف درياچه اورميه نامهاي جغرافي بيشمار مربوط به طوائف توركي قبچاق حتي بنام قپچاق و اسلاف آنها (كومانها) موجودندּ
- دانالي [دانالو]: نام طائفه اي توركּ معني آن صاحب گوساله دو ساله استּ ثبت آن به شكل دنه لي غلط استּ
- قانلي [قانقلي, قانلو٬ قاني]: به معني چرخ و ارابه چوبي٬ گردونه استּ نام طائفه باستاني تورك كه بنا بروايات توركي٬ موجد چرخ و گاري هستندּصورت ديگر اين كلمه كنگرلي (كنگرلو) است كه در آن -ار (به معني انسان) به جاي -لي نشسته است: قانق=كنگ (قانقلي = قانق+لي = قانق+ار = كنگ+ار = كنگر)ּ
- كنگرلي: كنگرلوها از توركان باستانند كه از قرن پنج ميلادي در آزربايجان ساكن شده اندּ دولت مسافريان و يا سالاريلر (كنگرلو) و همچنين خانات نخجوان توسط اين طائفه تاسيس شده بودּ امروز علاوه بر آزربايجان غربي٬ بخش مهمي از توركان بخشهاي آزربايجاني استان تهران ريشه كنگرلويي داردּ
- مئركيت [مركيد]: طائفه اي بنا به آلتائيستها تورك و بنا به رشيدالدين مغولּدر اطراف درياچه اورميه اسامي تاريخي جغرافيائي متعددي بنام طوائف مغولي و يا خود مغول (ميغيللي در يئكن) وجود داردּ
- قارلوق=قارلق=قرلق : قارلوقها كه نامشان به معنى توده برف است يكى از قبايل داخل اتحاديه گؤك توركها=گوك تركها بودند و در تاريخ توركى باستان از جمله در سقوط دولت گؤك تورك٫ ساقط نمودن دولت توركى تورگيش=تركش٫ بنيانگذارى دولت خاقانى باسميل=بسمل و دولت قاراخانيان نقش بسيار مهمى ايفا نموده اند. در ريشه شناسى قارليق-قرلق كلمه قارلى از مصدر قارماق (ريشه كلمات قارما٫ قاريشيق٫ قاريشماق...امروزى) به معنى مخلوط كردن و آميختن و تركيب طوائف نيز پيشنهاد شده است.
مفاهيم مجرد (سويوت قاوراملار):
نمونه هاي از اسامي جزائر:
- اومود: به شكل اميد وارد زبان فارسي شده استּاز مصدر اومماقּ
- بارينما: پناه جستن و محافظت شدن
- تؤره مه: ظهور٬ بروز٬ پيدايش٬ پديده٬ مشتقات و فرآورده و نسل و اولادּ
- ديله ك: ارزوּ از مصدر ديله مكּ
- دينج: آرام٬ آسوده٬ راحت٬ آرامش٬ به فارسي وارد شده است (دنج)ּ همريشه با كلمات دينجه لمك٬ دينمك٬ دينگين٬ دينله نمك٬
- ساخلو [ساخلي]: محفوظ٬ مخفي٬ نهاني٬ در خفا نگهداري شده٬ محل نگهداري قواي نظامي٬ پادگان (ساخلاغو)ּ همريشه با ساخلاماق٬ ساخلانباج٬ ּּּ
- سايين [صايين]: زيبا و با ارزش و مهم ممتاز٬ برجسته٬ محترم.
- سيغيناق: پناهگاه٬ معادل باليق در توركي قديم (باليقلو٬ به معني شهر٬ قلعه و محل پناه گرفتن) از مصدر سيغينماق (پناه آوردن ٬التجا)ּ همريشه با سيغماق٬ سيغيشماق (گنجيدن)٬ سيغينماچي (پناهنده)
- قوشاجالي: بد شگون (اوغورسوز)
- منگي داش [بنگي٬ بنگو٬ منگو٬ منقگو٬ مينگه]: ابدي٬ جاويد٬ لايتناهي٬ (منگي سو= آب حيات٬ منگي تانري= خداوند حي٬ مينگه بئرتى = خداداد٬ تانري وئردي)ּ در اسم جلال الدين مينگه بئرتي به اشتباه منكبرني نوشته مي شودּ
- يانيقلي: يانيق=سوخته و رنگ سوختهּ يانيقلي= رنج كشيده٬ درد آشنا
شكل٬ اندازه و موقعيت (بيچيم٬ اؤلچو٬دوروم بيلديره ن آدلار)
كلمات زير براي توصيف جزائر و صخره ها بكار رفته اند: ياسسي٬ ياريم٬ يارماقلي٬ چات٬ قيرنالي٬ قيپليجا٬ بوجاقلي٬ يومرو٬ چؤمچه٬ ايري٬ يئكه٬ قابا٬ تك٬ يالقيز٬ شوش٬ قوشاجالي٬ يالمان٬ ּּּ
نمونه هايي از اسامي جزائر:
تاپداق: محلي كه در فواصل زماني كوتاه حيوانات در آن چرا كنندּ(تئز تئز اوتاريلان يئر)٬ از مصدر تاپتاماق٬ تاپتالاماق
چؤمچه: (چؤم+چه) كفگير٬ همريشه با چؤملك (چؤم+لك) ديزي سنگيּ به شكل چمچه وارد زبان فارسي شده استּ
چاناق [چناق]: ظرف ٫كاسه٫ پيمانه٬ بشقاب گود٬ وارد زبان فارسى شده است. "چاناق آنتئن" به معنى آنتن ماهواره (ديش) است. چاناقچي نام طائفه اي ترك در آذربايجان استּ
شوش: بلند و نوك تيز٬ قله كوهּ واريانت شيش به معني سيخ (بؤيوك شيش تپه داغي در آذربايجان شمالي)
قيپليجا: ديگ كوچ براي جوشاندن آبּ
كوله كلي: محل باددار٬ سريع
منجق [مينجيق٫ بنجق٫ بونجوق٫ مونجوق] : دانه هاى سنگهاى قيمتى٫ چنين دانه هايى (و نيز ناخن شير و ...) كه بر پرچمها (توغها) ويا طبق باورهاى توركى براى جلوگيرى از چشم زدن به دم اسب بسته مىشد. پرچمهايى كه داراى چنين سنگهاى قيمتى ويا دانه هايى بوده اند. (كلمات پرچم و طوغ نيز تركى مىباشند) نام پدر آتيللا از توركهاى هون .
يارماق: شكافتن (كوه و زمين) و دو نيم كردن٬ سكه و پولּ همريشه با يارا٬ ياري٬ ياريم و ּּּ
ياريلغان (يارغان): پرتگاه٬ كناره دره٬ شكستهاي كنار رودخانه (چئوره سي سيلديريملي٬ ايري اوزون دره)
يالمان: يال+مان: تند و تيز و عريان٬ سربالائي٬ سينه كش كوهּيال به معني سينه كوه٬ كوهپايه٬ تپه٬ راس محلي مرتفع و ּּ همريشه با يالين
بزه كلي: بزه+ك+ليּ آذين شده٬ آرايش كرده٬ زينت كردهּ كلمه تركي بزك به زبان فارسي نيز داخل شده استּ
هيدرونيم لر و ּּּּּ
قاينارجا [غينرجه]: آب زيرزمينى خودجوش. از مصدر "قايناماق"(جوشيدن).
گؤتورگه: (گؤتور+گه) جوي آب درست شده از خاكريز (تؤكمه تورپاقدان قاييريلان آرخ)
قالا [قله٫ قلعه]: ده و روستا و آبادىּ از ريشه توركى "قالقا" به معنى سپر ٫حفاظ٫ حصار٫ دژ٫ سنگر٫ استحكامات نظامى و قلعه و مجازا مدافعه كننده و تدافع ٫ پاسدارى٫ محل تجمع سپاهيان است . كلمه قالقا كه ريشه "قالخان" توركى (سپر) نيز هست بعدها فرم امروزى "قالا "را پيدا نموده كه غير از "قلعه " عربى است و به شكل "كالا" "كلا" و "كلات" به زبان فارسى نيز وارد شده است. قالا از مصدر قالاماق تركي به معني انباشتن روي هم و ּּּ ٬ حال آنكه قلعه عربي از قلع به معني كندن استּ
كند: روستا.
چند نام با ريشه شناسي غيرقطعي (كؤكنلري كسينله شمه ين بير نئچه آد)
ايشك ميدانلار- ائششك؟ مئيدانلار٬ ائشيك مئيدانلار؟ּ هرچند كه نام اين جزيره به صورت ائششك مئيدانلار گفته ميشود٬ به نظر ميرسد فرم ائشيك به معني آستانه٬ بيرون و خارج و تشريفات صحيح تر باشدּ زيرا تركيب ائششك مئيدانلار به لحاظ دستوري نادرست است و فرم صحيح آن ميبايست ائششك مئيدانلار+ي ميشدּ (مانند ائششك داغ+ي)ּ
- اردشه (آرديش؟٬ آردآشا): آرد+يش: آرد (بخش عقب٬ و آفتاب نگير كوه٬ كوه٬ كوهستاني٬ مسكن كوهستاني)+ يش (مكان)ּآبادي جاي گرفته در ناحيه كوهستاني٬ در پس كوهּ در آذربايجان شمالي (امروز جزء ارمنستان) نامي به شكل آرداشان = آرد+آشان؟ به معني پس كوه و آرخاشان داغي=آرخ آشان به معني ماوراي جويبار وجود داردּ
- شاها تالا- شبه جزيره شاها تالا (ياريم آداسي) مدفن هلاگوخان نواده چنگيزخان مغول و بنيانگذار دولت ايلخاني (در قلعه اي بنام گووور قالا) استּ اسم شاهاتالا ظاهرا از دو بخش شاها (در بعضي متون شاهو) و تالا (در بعضي متون تلا٬ تولا) تشكيل شده استּ ثبت شاهي طلا غلط استּ معني جز اول شاها (شاهو) دانسته نشدּجزء دوم تالا:
احتمال اول - تالا: در تركي به معني ناحيه كوچك بي درخت و چمنزار در داخل جنگل و بيشه استּ در آذربايجان شمالي نامهاي جغرافيائي مشابه آخ تالا٬ (نام طائفه اي ترك از پادارها)٬ آغ تالا٬ آلا تالا٬ بوستان تالا وּּּ وجود دارندּ
احتمال دوم- دالاي (تالوي٬ توول٬ توولا٬ تالويا): به مغولي دريا٬ از ريشه چيني تا (بزرگ)+لوي (چشمه٬ منبع آب)ּ و يا به معني املاك و رقبات ديواني مربوط به مواجب و مرسوم لشگريانּ (مربوط به سركار خاصه سلاطين٬ اينجو نام دارد)ּ همريشه با دالماق تركي به معني غوطه ور شدن در آبּاين نام در اسم كوه دالاخاني در بخش آذربايجاني شهرستان سنقر در غرب روستاي چماق تپه (چوماق تپه) در استان كرمانشاه وجود داردּ دالاخاني= دالا+ خانيּ خاني به معني حوض و چشمه آب چاه ستּ
احتمال سوم- تالا-تارا: تكه و پاره ابر٬ مزرعه٬ پراكنده٬ تكه اي جدا شده و ּּּ(كلمه تكه –تيكه نيز تركي است)ּ (در كلمات تالان٬ تاراج٬ تار و مار٬ دارما داغين٬ تلاش٬ تراش٬ּּּ)ּ
- قاناجانا- گاتاجابا؟: شايد كلمه تركيبي از قانا+جانا بوده باشدּقانا (خانا٬ كانا) در توركي به معني تل خاك در تاكستانها و ּּּاستּقاناليق: تاكستانּريشه اسم خانا (پيرانشهر) نيز همين كلمه استּاز طرف ديگر با توجه به شباهت ظاهري آن با امه جن (نوعي مارمولك) و سوخولجان (كرم خاكي)٬ ممكن است كه نام حيواني (قاناجان؟) بوده باشد ּهمچنين طبق منابع عثماني خاناچالا نام طائفه اي تورك در آزربايجان٬ گرجستان و ارمنستان امروزي بوده استּ خود كلمه جابا-جاوا در توركي به معني محل خالي بين سنگها و صخره هاستּ
- علي ميرزه: احتمالا محرف آلا مزره (مزرعه)ּمانند نامهاي جغرافيائي مشابه بالا مزره (مزرعه كوچك)٬ بؤيوك مزره (مزرعه بزرگ) در آزربايجانּكلمات آلا و آل در بسياري از نامهاي تاريخي از طرف مردم و يا مقامات به علي تغيير و يا تحريف شده است٬ مانند نام آل آشيق تحريف شده به علي عاشقּ
- كمر- كؤمه ر؟ گؤمه ر؟: اين كلمه در توركى باستان به معانى ابرى٫ تيره و تار٫ جدى و با شهامت.... وجود داشته كه ريشه توركى كلماتkumoru, komor, komoly در زبان مجارى مدرن بحساب مىروند. ممكن است از ريشه كؤمه (كومه٬ كوما٬ جوما٬ كپه٬ قوپا٬ قبه٬ּּּ) به معاني توده اي از يك چيز٬ تجمعي از مردم٬ خانه كوچك دهقاني٬ كلبه٬ هرچيز قلمبيده و گنبدي شكل٬ سردوش نظامي باشد كه به زبان فارسي نيز به شكل كوپه وارد شده استּ از ريشه كؤممك-گؤممك به معني دفن و زير خاك پنهان كردنּ كؤبه ر- به معنى برجستگي كنار راه يا جوي استּ همچنين كؤمر نام طائفه اي ترك در تركيه٬ آذربايجان٬ گرجستان بوده است كه در منابع تاريخى به اشكال كمرلو٬ گمرلو٬ قمرلو٬ خمارلو٬ خمارلو٫ خمرلو٫ خومارلو وּּּּ ثبت شده استּدر اين كشورها دهها نام جغرافيايي با اين نام وجود داردּּ با اين كلمه در نام اميرخمارتاش عمادي (572 ) كه در آبادى و اعمار قزوين خدمات بسيارى انجام داده بود و همچنين در نام طائفه تركى آذرى خمارلو (در خراسان و…..) و در بسياري از روستاها در ايران با اسم قمر آباد مواجه مىشويمּ برخي آنرا از ريشه خمر=قوم+ار به معنى انسان دشتى٫ ريگزار دانسته اند. خوم ارى=خمارى=قوم ارى =مرد شنزار. (مانند ايل ارى=بومى٫ خودى؛ گون ارى٫ آغاج ارى٫ سو ارى٫ قز ارى-غز ارى٫ تورك ارى٫ دنيز ارى٫ يابان ارى٫ قويون ارى) .... كلمه خمار كه در زبان فارسى وجود دارد٫ غير از اين خمار=قوم ارى تركى بوده و منشاء سغدى دارد. نوشتن آن به شكل كيمئر غلط استּ
- شاه سوره نلي ؟: به معني سواره نظام شاهي در مقابل قارا سوره ن؟ּ قارا سورن به معني امنيه سواره راه و قافله ها٬ سواره نظام عادي انتخاب شده از طبقات پائين جامعه استּ
- آغ مسته؟
- قيزيل كنگه ور؟ كنگ+آوار؟
- ياسسي-قيلينج ياغلى؟ (آياقلي؟) قارا
محقق: مئهران باهارلو
http://sozumuz.blogspot.com/

۱۳۹۰ فروردین ۱۲, جمعه

تصاویری از شکوفه دادن درختان بیدمشک در شهر اورمیه

تصاویری از شکوفه دادن درختان بیدمشک در شهر اورمیه
بیدمِشک (salix aegyptiaca) گیاهی است از نژاد بید که اندازه آن از بید معمولی کوچک‌تر ولی سنبله‌های آن دارای اسانس معطری هستند. گلهای آن قبل از برگها ظاهر می‌شوند .اسانسی از این گیاه گرفته می‌شود بنام عرق بید مشک. هم برای معطر کردن شربت و هم دارای خواص درمانی بالا می‌باشد.
عرق بیدمشک از سوغات شهر اورمیه  و آزربایجان غربی می‌باشد. 
خواص درمانی عرق بیدمشک‌
مردمان ترک از دیرباز از عرقیات گیاهی برای درمان درد‌های خود استفاده می‌کردند. از جمله این عرقیات، گلاب و عرق بیدمشک است که دارای خواص درمانی فراوان است.گل سرخ گلابگیری دارای تانن، کوئرستیرن، اسید گالیک، اسانس معطر و یک ماده رنگی است.
گل سرخی که از آن گلاب می‌گیرند، مقوی قلب، معده، کبد و اعصاب بوده و برای قوه حافظه مفید است و در بیماری‌‌های سل، اسهال‌‌های مزمن، گلودرد، سردرد و بیماری‌‌های اعصاب مورد استفاده قرار می‌گیرد. طبیعت گلاب گرم است و بعضی از اقسام سرفه‌ها را درمان می‌کند.
گلاب ضداستفراغ بوده و در رفع خلط خونی موثر است. نوشیدن و بوییدن گلاب برای درمان سردرد ناشی از استنشاق هوای کثیف و شنیدن جار و جنجال مفید است. همچنین بوییدن گل محمدی، موجب آرامش و تمدد اعصاب می‌شود و از استرس و فشار‌های روانی می‌کاهد. مصرف گلاب تهیه شده از گل محمدی به بیماران قلبی توصیه می‌شود.
بیدمشک نیز گیاهی است از نژاد بید سنبله‌های آن دارای اسانس معطر است. اسانس یا عرق بیدمشک علاوه بر خواص درمانی برای معطر کردن شربت‌ها نیز به کار می‌رود.
بیدمشک گیاهی ملین و تقویت‌کننده قلب، اعصاب و محرک قوای جنسی است. این گیاه دارویی دستگاه گوارش را تقویت کرده و اشتها را افزایش می‌دهد. جوشانده برگ یا پوست درخت بیدمشک سبب دفع انگل‌ها و کرم‌های معده و روده می‌شود.
بیدمشک تقویت‌کننده دستگاه عصبی بوده و جوشانده برگ آن با عسل اعصاب را آرام می‌کند. همچنین عرق بیدمشک، آرامبخش و خواب‌آور است. جوشانده گل بیدمشک همراه با شکر، ناراحتی‌های عصبی، افسردگی، درد‌های عصبی و روماتیسمی را بهبود می‌بخشد.
عرق بیدمشک مقوی قلب بوده و برای حفظ سلامتی آن بسیار مناسب و موثر است و همچنین باعث کاهش تب می‌شود و خاصیت تب‌بر دارد.